مقالات

اتوبوس زمان

اتوبوس زمان

مسافری ؟ کی؟کچا؟ چگونه

اولین قدم را برمی داری ، وارد اتوبوس می شوی . دور و برت را نگاه می کنی با خودت فکر می کنی . کجا برای نشستن بهتر است. اتوبوس خالی است و هر جایی که بخواهی می توانی انتخاب کنی بی آن که مجبور باشی . . . . . فکر می کنی باید جایی بنشینی که باید همه را و همه اطراف را ، درون را و برون را خوب ببینی ، نه فقط راست ، نه فقط چپ . نه فقط بالا ، نه فقط پایین، همه جا را و خوب بتوانی تماشا کنی. حرکت را، حرکت زمان را ، حرکت تاریخ و حتی حرکت زمین را.

اتوبوس بی درنگ راه می افتد و تو را با خود می برد. تو مسافر زمانی و احساس و اندیشه ات مسافران تو و شاید هم تو مسافران آن ها . به هرحال راه می افتی و همه را راه می اندازی. همه دنبال شما می آیند؛ درخت ها، دیوارها، تیرهای چراغ برق، مسافران مانده در ایستگاه های شلوغ انتظار و . . .

سرت را بر می گردانی آن ها هم دیگر به دنبالت نمی آیند، و شاید هم تو فکر می کنی که نمی آیند. بر می گردی به خودت، به خود خود خودت . به سرزمین خاطره ها، به سرزمین رویاها و به رویاهای بی سرزمین ، به ده، بیست، سی سال پیش . راستی چند، چهار فصل را پشت سر گذاشتی ؟ آیا پشت سر گذاشتی یا روزگار تو را پشت سر گذاشته است؟

جیغ ترمز تو را به یاد می آورد و دیگری و دیگران را از یاد می بری؛ زنی با یک پرش به بالا ، نقش زمین می شود همهمه همه گوش هایت را پر از سر و صدا می کند .

یکی می گوید: بی انصاف !

دیگری می گوید : راننده نیستند که !

. . . می گوید: چه بی احتیاط آخر در اتوبان این طوری از این طرف به آن طرف می روند؟ یکی می گوید : بیچاره

دیگری : تقصیر خودش بود.

هر کس چیزی می گوید و تو فقط ناله های کودکانش را می شنوی و می گریی. راستی برای چه می گریی؟ و با اشک های داغت گونه های تب دارت را زخمی می کنی؟ برای زن بیچاره ؟ کودکان بیچاره؟ راننده بیچاره؟ و یا مسافر همیشه، مسافر بیچاره .

مسافری که زمان او را با خود می برد . اما جهت و هدف و نهایتش به خود بستگی دارد، مشکل این است که چه می کند؟ و کجا می رود؟ در جهت گم شدن یا پیدا شدن؟ اتوبوس ایستگاه های زیادی را پشت سر گذاشته است ، حافظ ، سعدی ، فردوسی ، رودکی . به انقلاب می رسد توقف می کند تا مسافرانش را پیاده کند. عده ای می خواهند سوار شوند و نمی دانند آخر خط است . صدای مسافر کشی در گوشه میدان تو را به خود می آورد؛ آزادی، آزادی! با خود می گویی: دو نفر فقط دو نفر؟ می خواهی پیاده بروی .

بهتر است با ماشین بروم تا کمتر انتظار بکشم . اتوبوس هم که انقدر آرام حرکت می کند و توقف دارد که تصور می شود برای رسیدن به آزادی تا قیامت باید تحمل کرد . حتی اگر سریع السیر هم باشد و فقط ایستگاه های خوش، بهبودی، شادمان را توقف داشته باشد. حتی اگر چراغ عای راهنما آن را مجبور به توقف و مکث طولانی نکند، حتی اگر عابران پیاده، چراغ و عبور از خط کشی را رعایت کنند، حتی اگر رانندگان عجول، قوانین عبور و مرور و چراغ راهنما را مراعات نمایند و حتی اگر  . . .

این بار صدای سوت قطارهای (اگر) تو را به خود می آورد.

اگر خیابان های هستی در دست تعمیر نباشد . اگر کارگران مشغول کار نباشند . اگر ترمز های تند و پی در پی اتوبوس صدمات جانی مانند سر شکستگی ، کمر شکستن و . . . به بار نیاورد.اگر . . . اگر، اگر نبود، چه خوب بود . و تو می بینی اتوبوس هنوز به آزادی نرسیده، خراب می شود. و تو چمدان پر از اندیشه و احساست را با تمام سنگینی به سینه می چسبانی تا دور از هجوم مسافران خسته و خشمگین و شتابزده ، محفوظ بماند. و بعد آرام آرام به راهت ادامه می دهی.

1 دیدگاه در “اتوبوس زمان

  1. ممنون مطلبتون خیلی کامل بود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *