زندگینامه ابن عربی
ابوبكر محمد بن علی از قبیلهی حاتم طائی معروف به «ابن عربی» دوشنبه 17 رمضان 560 برابر با 1165 م. در شهر مرسیهی اندلس (اسپانیا)، هنگام خلافت المستنجد بالله، سی و دومین خلیفهی عباسی به دنیا آمد و در سال 638 ه برابر با 1240 م، در شهر دمشق، منزل ابن زنگی از دنیا رفت و در مقبرهی خانوادگی ابن زنگی در دامنهی كوه قاسیون در روستای صالحیه به خاك سپرده شد. ابن عربی دارای القاب بسیاری است از جمله: محیالدین، شیخ اكبر، ابن افلاطون، برزخ العارفین، العارف بالله، حكیم الهی، سلطان العارفین، نادرهی دهر، بحر المعارف الاهیه، امام العارفین و… و البته از طرف مخالفان هم به «ممیت الدین» معروف است.
ابن عربی قبل از گرایش كامل به سوی عرفان مراحل مختلفی را طی كرده است كه هر یك از آنها به نوبهی خود سهم مهمی در گرایش او به سوی عرفان داشتهاند، از جمله:
یک- ازدواج او با زن پرهیزگار و باتقوایی چون «مریم بنت عبدون بن عبدالرحمن البجائی» كه نمونهای از زنهای باتقوا و پرهیزگار بود و بهترین یاور ابن عربی در مشكلات بود و نصایح او اهمیت بسیاری در زندگی ابن عربی داشته است.
دو– كرامات مادرش كه تا پایان دارای آن مقام بود و ابن عربی به شدت تحت تأثیر آن كرامات قرار گرفت.
سه– تصوف و زهد عمویش عبدالله بن محمد بن عربی كه از عرفای زمان خود بود و زهد داییهایش به نامهای یحیی بن یغان و ابومسلم خولانی و تأثیرپذیری ابن عربی از آنها و لطف و همراهی آنها نسبت به او در دوران جوانیاش و دیدن احوالات و مناظری از آنها؛ از جمله این كه یحیی بن یغان، دایی او پادشاه شهر تلمسان بود. روزی با خدم و حشم میرفت كه با ابوعبدالله تونسی عارف آن شهر روبهرو شد. به او گفتند: این شیخ، عبدالله تونسی عابد زمان است. او عنان اسبش را كشید و بر شیخ سلام كرد. شیخ سلامش را پاسخ داد. پادشاه (یحیی بن یغان) لباس فاخری به تن داشت، خطاب به ابوعبدالله گفت: ای شیخ این جامهای كه من پوشیدهام، نماز در آن جایز است؟ شیخ بخندید، پادشاه گفت: به چه میخندی؟ شیخ گفت: به سستی عقلت و جهلت به نفست و به حالتت. تو در نظر من شبیه نیستی مگر به سگ كه مردار میخورد و به خون و پلیدی آن آغشته میگردد و چون بول بكند پایش را بلند میكند تا بول بدان نرسد. تو بمانند ظرفی مملو از حرامی، و مظالم عباد به گردن توست، در حالی كه تو دربارهی لباس از من سؤال میكنی. پس پادشاه گریه كرد، و از مركبش فرود آمد و در وقت، دست از ملك بكشید و ملازم خدمت شیخ شد. شیخ او را سه روز پیش خود نگه داشت و سپس برایش ریسمانی بیاورد و به وی گفت ای پادشاه، ایام ضیافت به پایان رسید، اكنون به كار احتطاب بپرداز. پادشاه مطابق دستور شیخ، بدان كار اشتغال ورزید. هیزم به سر مینهاد، وارد بازار میشد، مردم به وی مینگریستند و میگریستند و تا پایان عمر بدین شغل ادامه داد.
چهار– بیماری ناگهانی او و خواندن دعا و سورهی یاسین بالای سرش كه سبب شفای او از آن بیماری شد، چنانكه خود در فتوحات میگوید: «من بیمار شدم، پس به حالت اغما افتادم، چنانکه در شمار مردگان شمرده شدم، در آن حال قومی زشتسیما میدیدم كه قصد آزار مرا داشتند و همچنین شخص زیبا و بسیار خوشبویی را میدیدم كه او آنها را از من دور میساخت، تا بر آنان چیره شد. پس من از آن حالت بیهوشی به هوش آمدم و در آن هنگام پدرم – رحمة الله – را در كنار سرم دیدم كه اشك میریزد و سورهی «یاسین» میخواند. البته سوره را تمام كرده بود. من آنچه را كه دیده بودم به او خبر دادم.»
پنج– دیدار متعدد او با بزرگان فلسفه و عرفان.
شش– علاقهی دائمی او به مطالعه و مناظره.
علاوه بر اینها، اجتماعی كه ابن عربی در آن زندگی میكرد و سفرهای پی در پی او كه همگی دارای اهمیت زیادی بودند، سبب شدند كه ابن عربی عمیقاً به سمت زهد و فلسفه و عرفان برود و یكی از ارزشمندترین ذخایر ممالك اسلامی گردد، تا جایی كه مستشرق آلمانی كارل بروكلمان دربارهی او میگوید: «ابن عربی آن فیلسوف والامقام و عارف بزرگ از نظر عقلی قویترین مؤلف و از نظر افق دید، گستردهترین آثار را دارا میباشد و اگر بگوییم در بین مسلمانان ابن عربی عمیقترین فكر و بزرگترین ارزش و بالاترین آثار را دارا میباشد، مبالغه نیست. و اگر بخواهیم ابن عربی را با مؤلفان دیگر مسلمان مانند ابن رشد، ابن طفیل، غزالی و ابن سینا مقایسه كنیم، ابن عربی از نظر كمی و كیفی تألیفات از همهی آنها پیشی گرفته است.»
ابن عربی در طول مسافرت دومش در مصر چون اسرار و رموز طریقت را آشكارا بیان كرد، بهسختی مورد خصومت فُقهای مصر قرار گرفت و به زندان افتاد و حتی قتل وی را از سلطان خواستار شدند. اما به پایمردی شیخ ابوالحسن البِجائی از زندان رهایی یافت و حاكم و خدیو مصر مفتون شخصیت بیمانند او شد و به او گفت که هر مقام و منصبی را بخواهد بدو خواهد داد. اما ابن عربی از قبول مناصب دنیوی خودداری كرد و اجازهی سفر به حج را خواستار شد و راهی دیار وحی گردید، اما بهرغم فتوای فقهای مصر، خود ابن عربی نسبت به رعایت ظاهر شریعت بسیار تعصب نشان میدهد؛ چنانكه در جواب نامهی كیكاوس اول پادشاه آسیای صغیر كه در كارهای مملكت و امور مربوط به نصارا از وی نظر میخواهد، چنین سفارش میكند كه «در خصوص اهل كتاب سیاست جدیتری در پیش گیرد، آنان را به رعایت شرایط ذمه ملزم میسازد تا در دارالاسلام تظاهر به كفر ننمایند، علیه مسلمانان به عمل جاسوسی نپردازند، و میفروشی نكنند و در ضمن وصیتی به مسلمانان میگوید: تا میتوانید در دیار كفر اقامت نكنید كه اقامت در دار كفر و تحت ذمهی كفار، اهانت به اسلام است.»
او در طول سفرهایش غالب كتابهای حدیث اهل سنت را نزد علمای شهرهای مختلف خوانده و از آنان اجازه نقل حدیث گرفته است، به همین دلیل نسبت به حدیث هم آگاهی كامل دارد.
این متن از کتاب شرح نقش الفصوص برگرفته شده است. برای آشنایی بیشتر و خرید این کتاب به لینک زیر مراجعه کنید:
جهانبینی ابن عربی
جهانبینی ابن عربی حول دو محور «حق مطلق» و «انسان كامل» به صورت صعود و نزول وجودی دور میزند. او در هر مرحله مجموعهای از مفاهیمی را كه از اهمیت بسیار برخوردار است و با هستیشناسی و وجودشناسی او ارتباط دارد، بررسی و تحلیل میكند. دیدگاه ابن عربی علاوه بر هستیشناسی، دارای روانشناسی و معرفتشناسی و نمادگرایی نیز میباشد.
احساس آزادی ابن عربی در اخذ آرای غیراسلامی و اسلامی كردن آن بسیار مهم است، چنانچه تثلیث مسیحی را توجیه توحیدی میكند، زیرا در فلسفهی ابن عربی اندیشهی تثلیث نقش بسیار مهم بر عهده دارد. این كه این اندیشه چنین مرتبهای در تفكر یك صوفی مسلمان داشته باشد، بس غریب است. لذا ابوالعلاء عفیفی میگوید: اما [چه میتوان كرد] رفیق ما بر هر آنچه نزد مسلمانان پذیرفته شده و مسلم است، میشورد. وقتی او میتواند هر آنچه را كه اقتباس میكند به رنگ نظریهی وحدت وجود خود درآورد، چرا از مسیحیت اقتباس نكند، همانگونه كه از دیگران اقتباس كرده است.
ابن عربی طرفدار «مذهب عشق» است و عشقورزی در مذهب او دارای چنان اهمیتی است كه چهبسا بتوان بسیاری از امهات مسایل او را فروعی از این مسئله شمرد. زیرا او «دین عشق» را بهعنوان بنیادیترین دین معرفی نموده و از همین راه به تفسیر هستی میپردازد. اتحاد ادیان از بنیانهای دیگر فكری ابن عربی است و باید توجه داشت كه این دیدگاه با نظرات متفكران غربی دربارهی تكثر ادیان تفاوت اساسی دارد كه خود تحقیقی مفصل را میطلبد.
با توجه به تعدد ابعاد اندیشهی ابن عربی و تجلی آن در آثارش و به خصوص در فصوص الحكم، میتوان گفت او از پیشروان اندیشه و عشق در عرفان اسلامی است و پس از او سیر اندیشهی عرفان اسلامی شدیداً متأثر از افكار ابن عربی است و بدون مطالعهی افكار ابن عربی نمیتوان به عمق عرفان اسلامی پی برد.
جامی ابن عربی را «قدوه و پیشوای قائلان به وحدت وجود» شمرده است. بعضی از متفكران غربی نیز معتقدند كه در میان افكار اصلی ابن عربی آنچه دامنهاش از همه وسیعتر بوده و بقیه در حكم زیر مجموعهی آن محسوب میشوند، وحدت وجود است و مفهوم وحدت وجود مفهومی كاملاً فراگیر است كه سایر دیدگاههای ابن عربی وجوه و جلوههای آن محسوب میشوند. یكی دیگر از خصایص فكری ابن عربی استفاده از عقل نورانی شده با كشف و اشراق است كه از آن در تفسیر آیات واحادیث استفادهی وافری میبرد و در تفسیر و حتی تأویل آیات برای بیان دیدگاههای خود حداكثر استفاده را نموده است.
بهعلت آنكه ابن عربی از عالمی ورای عقول سخن میگوید و از عمق معنوی خارقالعادهای برخوردار است، بعضی از افكارش را متناقض شمردهاند و به جنبههای فلسفی بحثهای او اهمیت بیشتری دادهاند. این امر از قونوی آغاز شد كه او را تنها وارث واقعی شیخ دانستهاند. قونوی همان كسی است كه عامل پیوند عرفان ابنعربی با عرفان مولانا جلالالدین رومی نیز میباشد.
به تعبیر جامی، قونوی نقاد كلام شیخ است. مقصود شیخ در مسئلهی وحدت وجود بر وجهی كه مطابق عقل و شرع باشد، جز به تبع تحقیقات وی (قونوی) و فهم آن –كما ینبغی- میسر نمیشود. شیوهی تألیفات قونوی با شیخ اكبر تا حدود زیادی فرق دارد. وی خود عارف بزرگی است، لیكن چون بهتر از ابن عربی در فلسفهی مشاء تعمق كرده بود، كوشش زیادی بهكار برد تا این فلسفه را با تعابیر عقلی تصوف وفق دهد. تلاش برای توفیق و تطبیق این دو بهخصوص در شیوهی پرداختن به بحث «وجود» ظاهر میشود. اما ابن عربی هرچند غالباً دربارهی وجود بحث میكند ولی «وجود» اصلیترین مقوله برای او نبوده است و معلوم نیست كه چرا پیروان او اصطلاح «وجود» را از مجموعهی تعلیمات وی استخراج كرده و آن را دلمشغولی اصلی خویش قرار دادهاند. به عبارت دیگر «وجود» برای قونوی و شاگردان بعدی او بهعنوان یك بحث فلسفی مطرح است و غالباً آن را بهعنوان صفت اصلی خدا ذكر میكنند، در حالی كه ابن عربی اصطلاحات قرآنی را در این مورد بیشتر میپسندد و از خداوند بیشتر به اسم «حق» یاد میكند.
خلاصه آنكه دیدگاههای ابن عربی توسط قونوی و شاگردانش به فلسفه نزدیك شد، چنانکه ما در فتوحات بیشتر با تفسیری عرفانی از متون منتخب كتاب و سنت روبهرو هستیم و همواره نزدیكی به منابع سنت اسلامی را احساس میكنیم و هرگز غلبهی روش نظاممند فلسفی را به چشم نمیبینیم و خود را با سیلابی از الهامات و اشراقات الهی بدون هیچ ارتباط ظاهری مواجه مییابیم. اما قونوی در تألیفاتش طرحی را برای تنظیم عقلانی اندیشهها در میاندازد و تمایل فلسفی وی در ساختار منطقی و نظاممند آثارش كاملاً هویداست.
در بحث وحدت وجود، حداقل در مقام كشف، نباید ابن عربی را فیلسوف و جهانبینیاش را جهانبینی فلسفی بهحساب آوریم، بلكه جهانبینی او جهانبینی انسان كامل است. به قول ایزوتسو فلسفهی ابن عربی، بهطور خلاصه، توصیف نظری كل عالم وجود است آن چنانکه در چشم انسان كامل منعكس شده است. در واقع، این فلسفه یك جهانبینی غیرمتعارف است، زیرا محصول تجربهای غیرمتعارف از انسانی غیرمتعارف است.
و نهتنها روش ابن عربی فلسفی نیست، بلكه به شدت از فیلسوفان و روش آنان پرهیز میكند و به هیچ وجه از هیچ كس جز خدا تقلید نمینماید. چنانكه خود در فتوحات میگوید: «ما از كسانی نیستیم كه اقوال فلاسفه و غیرفلاسفه را در امور مختلف حكایت كنیم. در كتاب فتوحات بلكه در همهی كتابهایمان آنچه را كشف اعطا و حق املا نموده است، میآوریم و این طریقهی قوم (صوفیه) است. به این دلیل تصوف اسلامی پس از محیالدین ابن عربی و خصوصاً شاگرد و خلیفهی او صدرالدین قونوی مبدل به عرفان نظری گردید و مانند علوم دیگر دارای موضوع و مسائل و مبادی شد و به همین جهت جنبهی حصولی پیدا كرد و حال آنكه پیش از این به قول هجویری صاحب كتاب كشف المحجوب خُلق و عمل بود نه علم و نظر. اما بههرحال حصول آن در خدمت ذوق و حضور است نه صرف حصول.
ابن عربی پیونددهندهی عرفان بین دو مقطع تاریخی قبل و بعد از حملهی مغول و دو قطعهی جغرافیایی شرق و غرب جهان اسلام است. عرفان در مكتب او بهعنوان یك جریان فكری بلكه یك علم، جایگاه خاص خویش را پیدا كرد و حتی وارد حلقههای درس و بحث شد. به قول بعضی از محققان: مادام كه صوفیه اندیشههای خود را از طریق اشارات شاعرانه و عرفانی بیان میكردند، كسی خارج از حلقهی آنان ایشان را چندان جدی نمیگرفت و تنها با كسانی قادر به گفتگو و ارتباط بودند كه ذوق تشخیص و ادراك پیام آنان را داشته باشند. ولی ابنعربی تصوف را به شاهراه تأملات عمیق نظری كشاند و در این راه طبیعتاً مجبور بود همهی ابزارهای متكلمان، فیلسوفان، ادبا و سایر متخصصان را به خدمت بگیرد.
برگرفته از پیشگفتار کتاب شرح نقش الفصوص
به قلم دکتر عبدالرضا مظاهری
من به شدت توصیه می کنم کتاب “نقش الفصوص” از انتشارات خورشید باران را به عنوان بهترین کتاب درباره ابن عربی انتخاب کنید. این کتاب به طور جامع و دقیق به زندگی و آثار این عارف بزرگ اسلامی می پردازد. نویسنده با استفاده از زبانی ساده و قابل فهم، توانسته است مفاهیم پیچیده ابن عربی را به خواننده انتقال دهد.یکی از نکاتی که واقعاً در این کتاب دوستش داشتم، روش جذاب نوشتاری نویسنده بود. او با استفاده از مثال ها و داستان های جذاب، مفاهیم را به شکلی زنده و قابل تصور بیان می کند. این روش نوشتاری باعث می شود که خواندن کتاب به یک تجربه لذت بخش تبدیل شود.همچنین، مطالب موجود در این کتاب بسیار کامل و جامع هستند. نویسنده به تفصیل به تمام جوانب زندگی و آثار ابن عربی پرداخته است و همچنین تلاش کرده است تا مفاهیم را به طور کامل توضیح دهد. این کتاب برای هر فردی که علاقه مند به فلسفه و عرفان اسلامی است، بسیار مفید خواهد بود.در کل، کتاب “نقش الفصوص” از انتشارات خورشید باران یک منبع بسیار ارزشمند برای درک عمیق تر از ابن عربی است. من به شدت این کتاب را به همه علاقه مندان به این موضوع توصیه می کنم.