کتاب «نان قدیم» اثر محمد حیدرنژاد داستانی بلند است که سفر معنوی و عرفانی سالکی را که همراه کاروانی عازم حج است روایت میکند. همراه با پیش رفتن روایت، در هر فصل این کتاب پرسشهایی مطرح میشود که شباهت و ارتباط نزدیکی با مسائل روز جامعه دارد.
بخشهایی از متن داستان نان قدیم:
- و چنین شد که در آن روز داغ در دل کویر، در حالی که از کاروان بر جای مانده بودم و همچنان چشم بر افقهای دوردست داشتم، به ناگاه مردی دیدم در پناه درختی سبز آرمیده، بی دغدغهی سوزش آفتاب و بی اضطراب کمی آب، کشکولی زیر سر نهاده بود و شولایش را بر تن پیچیده بود، اما در خواب نبود، گویا چشم بر آسمان آبی داشت. نمیدانم در دل آسمان – که از آن آتش میبارید – به دنبال چه بود. صدای پایم را که شنید، روی به سویم بازگرداند، اما چشمانش آنچنان خیره و بیتفاوت مرا نگریستند که گویا اصلاً مرا ندیدهاند.
- استاد با همان نگاه آرام و لبخند هميشگى اش پاسخ داد:
– ببينيد ياران، انديشه ى آدمى يک مرز مشخص يا به اعتبارى يک خط قرمز دارد؛ هر گاه انديشه ى کسى از آن مرز عبور کند، او جهان را به گونه ى ديگر مى بيند.
او نه تنها از يک حادثه در زندگى دهها درس و عبرت مى گيرد، بلکه حتى طلوع و غروب خورشيد نيز براى او در حکم يک معجزه است و يا مثلاً آمدن باران و نزول ژاله.
او همه ى آيات خداوند را معجزه مى داند چون از مرز عادتها و نگاههاى تکرارى رها شده است.
شايد همه ى ما اين شعله ى آتش يا مثلاً يک شمع را ببينيم، اما او چون از مرز قيود ذهنى گذشته است همان شمع و آتش را به گونه اى ديگر مى بيند و دهها تعبير و تشبيه نو و بديع خلق مى کند.
در حقيقت نگاه او عظيم است. حتى اگر چيزى را که مى بيند بسيار کوچک باشد، مثلاً نگاه به يک زنبور عسل يا مورچه و يا يک چکاوک يا دُم جنبانک.
همه چيز براى او رنگ و بوى ديگر دارد، خواه خالهاى بال يک پروانه باشد يا رگهاى ظريف، زيبا و رنگارنگ بال شاهپرک.
به عبارتى بايد گفت: اگر انسانى از اين مرز بگذرد ميوهچينى هاى او از درخت بزرگ جهان آغاز مى شود.
حال اگر کسى اين چنين نگاهى به دست آورد و همه ى جهان را پر از ميوه هاى عشق و محبت و عرفان حضرت حق ببيند، آن گاه همه ى انسانهاى ديگر را نيز به ميوهچينى دعوت مى کند و با کمال تعجب مى بيند که آدميان اين چنين خشک لب و تشنه از کنار اين همه درخت و چشمه هاى گوارا مى گذرند اما آنها را نمى بينند. آدميان در دعواها و جنگها و حسادتها و کينهتوزى هاى بچه گانه خود را خفه مى کنند و در حقيقت آنان از تشنگى جان مى دهند در حالى که آب و ميوه در چند قدمى آنان است.
– استاد! مهمترين عامل در تشخيص اين مناظر و دريافت آن پيامها چيست؟ آيا سن و سال هم مى تواند در اين مورد دخيل باشد؟
– ببينيد دوستان، مهمترين عامل در درک پيامهاى جهان پاکى قلب است، اگر درون پاک باشد، کار تمام است، و اين موضوع ارتباطى با سن و سال و مکان و زمان ندارد، اما بى شک برخى از اين عوامل در کسب پاکى قلب مؤثرند.
مثلاً براى يک سالک جوان بايد مدت زيادى بگذرد تا در يک دوره ى تجربى طولانى نواى خداوند را در درون خود حس کند. اما اين يک قانون مطلق نيست.
گاهى اوقات ديده مى شود که حتى يک جوان به مفاهيمى دست يافته که يک انسان مسن نيز نتوانسته است به آنها برسد.
در حقيقت چنين کسى به خوبى در مى يابد که آب حيوان يا آب حيات در ظلمات درون آدمى است و او با همت بلند خود و طىّ يک دوره ى طولانى سير و سلوک به آب جاودانگى و درون دست مى يابد، از اين رو آثار چنين کسى جاودانه مى ماند.
پیشنهاد:
کتاب «قدرت روح»
کتاب «شرح نقش الفصوص»
کتاب «من آیینه شدم»
طاهره امین پور –
از بهترین کتابهای عرفانی بود و واقعا عرفان عملی و بدون حاشیه و زواید ارائه می داد. به نظرم قلم آقای محمد حیدرنژاد و مشکل گشایی های داستان ایشان برای خوانندگان بسیارمفید است.